اشعار حافظ
جهت مشاهده به ادامه مطلب بروید
ألا یا أیها السّاقی! أدر کأساً وناوِلها! |
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها | |
به بوی نافهای کآخر صبا زان طره بگشاید | ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دلها! | |
مرا در منزل جانان چه امن و عیش , چون هر دم | جرس فریاد میدارد که «بربندید محملها» | |
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید! | که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها | |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟ | |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخِر | نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها؟ | |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ! | متیٰ ما تلق من تهویٰ، دعِ الدنیا و اهملها |
به تصحیح استاد تیمور برهان لیمودهی
_______________________
صلاح کار کجا و منِ خراب کجا؟ | ببین تفاوت ره از کُجاست تا به کجا! | |
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقهی سالوس | کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟ | |
چه نسبت است به رندی، صَلاح و تقوا را | سماع وعظ کجا، نغمهی رُباب کجا؟ | |
ز روی دوست، دلِ دشمنان چه دریابد | چراغِ مرده کجا، شمعِ آفتاب کجا؟ | |
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست | کجا رویم بفرما از این جناب، کجا؟ | |
مبین به سیبِ زنخدان، که چاه در راه است | کجا همیروی ای دل، بدین شتاب کجا؟! | |
بِشُد، که یاد خوشش باد، روزگارِ وصال | خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا؟ | |
قرار و خواب، ز حافظ طمع مدار ای دوست | قرار چیست؟ صبوری کدام و خواب کجا؟ |