ساבه که باشے!!
زوב "حل" مے شوے...
مے روند..
سر وقت "مسائـلهـ" בیگر...!!!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
3 | 4124 | saeed64351 |
ساבه که باشے!!
زوב "حل" مے شوے...
مے روند..
سر وقت "مسائـلهـ" בیگر...!!!
همه زندگيم " درد" است؛ درد...
نمي دانم عظمت اين كلمه را درك مي كني يا نه؟
وقتي مي گويم درد،
تو به دردي فكر نكن كه جسم انسان ممكن است از يك بيماري شديد بكشد...
نه؛ روحم درد مي كند...
باز باران، با ترانه، می خورد بر بام خانه...
خانه ام كو؟
خانه ات كو؟
آن دل دیوانه ات كو؟
روزهای كودكی كو؟
فصل خوب سادگی كو؟
یادت آید روزباران،گردش یك روز دیرین؟
پس چه شد دیگر،كجارفت؟
خاطرات خوب و رنگین،
در پس آن كوی بن بست،
در دل تو،آرزو هست؟
كودك خوشحال دیروز؟
غرق در غم های امروز،
یاد باران رفته از یاد،
آرزوها رفته برباد......
آرزوها رفته برباد...........
בلمّ پرشـבهـ از هــمهـ جـآ...از هــمهـ ڪس...
خـآلے نمیشوב...آرآم نمیشوב ...
بغضے انگآر...
بهـ جآے گلو...قلبم رآسـבڪرבهــ...
نهـ غریبهــ...
ازتـو בلگیر نیستمّ ...
از בلـمّ בلگیرمّ... בلگیر...!
تـآزگے هــآ بآ حرف ڪهـ هــیچ ...یڪ نگاهـ هــم ڪآفیست ...
برآے شڪستنـش...
هــیچ ڪ๛ نمے בآنـב...
تـو هــمّ نمے בانے...
پشت ایـטּ چهــرهـ ے آرآم בر בلمّ چهـ مے گذرב...
نمے בانے ...
از ایـטּ آرامش ظآهــر و ایـטּ בل نـآ آرآم...
چهـ قـבر خستهـ امّ...!
بگذآر هــمهـ فڪر ڪننـב مغـرورمّ ...
بگذآر فڪر ڪننـב...
فڪـرشآטּ چهـ اهــمیتے בآرב...؟!
چـهـ مے בآننـב آنهــآ ...
از سنگینے قلبـمّ...
از حـرف هـآے نگفتهـ בرونـمّ...
בلگیرمّ خــבآ...
برهنه ات می کنند که بهتر دیده شوی...
غصه نخور گردوی کوچک،
آنچه سیاه می شود دستان آنهاست نه روی تو!
.
.
.
منبع : nifa77.blogfa.com
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد
نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو میمانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو میخوانی
بهاران با ترنمهای هر باران
تو میبینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله میمانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر میخوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، میبوسد
دوباره عشق میجوشد
تو چون نوری
سیاهی میرود،
اما تو میمانی..
کیوان شاهبداغی
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
مژگان عباسلو
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
..
تو
تمام تنهاییهایم را
از من گرفتهای
خیابانها
بی حضور تو
راههای آشکار
جهنماند
شمس لنگرودی
من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بیتکلف و رها
در خراب دشتهای دور
در پی تو میدوم
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیدهام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پرآب
دستهای گل از نگاه آفتاب
یک عبا برای شانههای مهربان تو
در شبان سرد
چاروقی برای گامهای پرتوان تو
در هجوم درد
من همان بلال الکنم
در تلفط تو ناتوان
آه از عتاب!
سلمان هراتی
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظههای با تو نشستن
سرودنیست
این لحظه های ناب
در لحظههای بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ تو
شنودنیست
این سر نه مست باده
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو میسایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق
ستودنیست
تنها تو را ستودم
آن سان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان
ستودنیست
من پاکباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگ آزمای
با مرگ …
اگر که شیوه تو
آزمودنیست
این تیره روزگار در پرده غبار
دلم را فرو گرفت
تنها به خنده
یا به شکر خندههای تو
گرد و غبار از دل تنگم
زدودنیست
در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز میربایم
اما چه؟
بوسه، بوسه از آن لب
ربودنیست
تنها تویی که بود و نبودت یگانه بود
غیر از تو
هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی
این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظههای پرشور
این لحظههای ناب
این لحظههای با تو نشستن
سرودنیست
حمید مصدق
کلماتم را
در جوی سحر میشویم
لحظههایم را
در روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بیدغدغه بیابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بیپرده بگویم
که تو را
دوست میدارم تا مرز جنون
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
با همهی بی سر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی طوفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنهی یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!
محمدعلی بهمنی
تو که در فکرمنی مرگ مراسربرسان
انتظار همه را نیز به اخر برسان
همه پرورده ی مهرند و من ازرده قهر
خیر در کار جهان نیست،تو هم شر برسان
لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگر سوختگان داغ برابربرسان
مردماز ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان
مرگ یا خواب؟!چقدر این دو برادر دورند
مژده ی وصل برادر به برادر برسان
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
زندگی یک بازی بی داور است
زندگی یک اول بی اخر است
زندگی کردیم اما باختیم
کاخ خود را روی دریا ساختیم
زندگی با همین غم ها و خوشی هاست
زندگی با همین بیش هاو با همین کم خوشی هاست
زندگی کردیم شاکی نیستیم بر زمین
بر زمین خوردیم خاکی نیستیم
♥♥♥♥سایت تفریحی پرشین22♥♥♥♥
ادامه مطلب را بخوانید......
تعداد صفحات : 3