loading...
پنجره
admin بازدید : 558 سه شنبه 08 بهمن 1392 نظرات (1)

اشعار ناب ایرانی

جهت مشاهده به ادامه مطلب بروید


نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
 


علی ظاهری صبر کنسج العناکب
و فی باطنی هم کلدغ العقارب
و مغتمض الا جفان لم یدر ماالذی
یکابد سهران اللیالی الغیاهب
وان غمدوا سیف اللوا حظ فی الکری
الیس لهم فی القلب ضربة لازب
اقر بان الصبر الزم مؤنس
بلی فی مضیق الحب اغدر صاحب
و عیبنی فی حبهم من به عمی
و بی صمم عما یحدث عائبی
و من هوسی بعدالمسافة بیننا
یخایلنی ما بین جفنی و حاجبی
خلیلی ما فی‌العشق مأمن داخل
و مطمع محتال و مخلص هارب
و لیس لمغصوب الفاد شکایة
و ان هلک المغصوب فی ید غاصب
طربت و بعد القول فی فم منشد
سکرت و بعد الخمر فی ید ساکب
ایتلفنی نبل و لم ادر من رمی
ایقتلنی سیف و لم ار ضاربی
تری‌الناس سکری فی مجالس شربهم
و ها انا سکران و لست بشارب
اخلای لاترثوا لموتی صبابة
فموت الفتی فی‌الحب اعلی المناصب
لعمرک ان خوطبت میتا تراضیا
سیبعثنی حیا حدیث مخاطبی
لقد مقت السعدی خلا یلومه
علی حبکم مقت العدو المحارب
و ان عتبوا ذرهم یخوضوا و یلعبوا
فلی بک شغل عن ملامة عاتب


لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است

که مدعا طلبیدن ز یار بی‌ادبی است

حکیم جام جم و آب خضر چون گوید

مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است

نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی

شکرفشان لبش از خنده‌های زیر لبی است

شب از جفای تو می‌نالم و چو می‌نگرم

همان دعای تو با ناله‌های نیمه شبی است

به یک کرشمهٔ چشم فسونگر تو شود

یکی هلاک یکی زنده این چه بوالعجبی است

برد دل از همه کس نظم او که هاتف را

ملاحت عجمی و فصاحت عربی است

 


 

 

رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت

تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت

نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد

تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت

به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می‌برد

چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت

کرشمه‌ای که جنون آورد تعقل آن

بلای دانش سد هوشمند کرد و گذشت

یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان

بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت

که بود این ، که ز چشم بدش گزند مباد

که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت

رسید و باز به اندک ترحمی وحشی

زبان شکوه به کام تو بند کرد و گذشت

 


در راه عشق با دل شیدا فتاده‌ایم

چندان دویده‌ایم که از پا فتاده‌ایم

عاشق بسی به کوی تو افتاده است لیک

ما در میانهٔ همه رسوا فتاده‌ایم

پشت رقیب را همه قربست و منزلت

مردود درگه تو همین ما فتاده‌ایم

ما بیکسیم و ساکن ویرانهٔ غمت

دیوانه‌های طرفه به یک جا فتاده ایم

وحشی نکرده‌ایم قد از بار فتنه راست

تا در هوای آن قد رعنا فتاده‌ایم

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط پرسپولیس آنلاین در تاریخ 1393/12/07 و 19:10 دقیقه ارسال شده است

با عرض سلام و خسته نباشيد خدمت شما
وبسايت عالي و زيبايي داري
ميخواستم ببينم ميتونيم باهم تبادل بنر داشته باشيم؟
منتظر جوابتونم
اگه میشه در وبسایتم جواب بدید
http://www.fcred.ir/
پرسپوليس آنلاين


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • تبلیغات


    آمار سایت
  • کل مطالب : 522
  • کل نظرات : 141
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 384
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 206
  • بازدید امروز : 121
  • باردید دیروز : 599
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 121
  • بازدید ماه : 5,828
  • بازدید سال : 42,013
  • بازدید کلی : 1,517,829