خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست
دیگر نمی توانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم
همه چیز رو به راه است!
اصلا دیگر نمی خواهم که بخندم
میخواهم لج کنم
با خودم
با تو
با همه ی دنیا
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشم...؟!
خسته ام
از تو
از خودم
از همه ی زندگی
میخواهم بکشم کنار
از تو
از خودم
از همه ی زندگی